سه تا پسر دارم که همه آنها ازدواج کرده اند، روزی به دیدن پسر بزرگم فتم وهدفم این بود که شب نزد او بمانم ؛ صبح از همسرش ( عروسم) خواستم برایم آب وضو بیاورد وضو ساخته ونماز خواندم وآب باقی مانده را بر تخت که خواب بودم ریختم ؛ صبح به عروسم گفتم: دخترم ! این وضع بزرگسالان است
ادامه مطلب
درباره این سایت